یادت باشه
به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 11 خرداد 1398
کسی که یکبار رفته اگه هم برگرده. . .
یادت باشه که دیگه راه رفتن رو یاد گرفته رفیق . . .
1:4
یادت باشهبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 11 خرداد 1398
رفیق . . .به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 11 خرداد 1398
عشـــــــــــــــــــــق اسـت ابــــــوالفـــــــــــــــضل عبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: شنبه 10 خرداد 1398 برادري به تعداد نيست به وفاداريست بوسیدن و کنار گذاشتنبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 9 خرداد 1398 بوسیدن بعضیا حرام نیست
جزء واجباته
واجبه که هر چه زودتر
ببوسیشون و...
بذاریشون کنار! √داستان...!!!به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 9 خرداد 1398
می خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویســم ؛
یــــــکــــــی بــــــود ، یــــــکــــــی . . .
.
.
بـــــی خـــــیـــــال !
.
.
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
.
.
.
.
.
.
.
"دوستـــــــت داشتم اما نفهمیدی"
√دلتنگی...!!به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 9 خرداد 1398 برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست ؛ دلتنگی یعنی تو نیستی !
میم مثل مردبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 9 خرداد 1398 مرد از زن خيلی تنهاتره ... مرد لاک به ناخوناش نميزنه که هروقت دلش يه جوري شد دستشو باز کنه
و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بياد ...
مرد موهاش بلند نيست که توي بي کسی کوتاهش کنه و اينجوري لج کنه با همه دنيا ... مرد نميتونه وقتي دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گريه کنه و خالي بشه ...
مرد حتي درداشو اشک که نه ، يه اخمِ خشن ميکنه و ميچسبونه به پيشونيش ...
يه وقتايي ... يه جاهايي ...
به يه کسايی بايد گفت :
ميم مثل ... مرد
تو را...به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 9 خرداد 1398 تو را در باد گم کردم و به انتظار نشستم و نمی دانستم مسافران باد را بازگشتی نیست . . . صدای پای باران...به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: چهار شنبه 7 خرداد 1398 بارانـــــــــــــــــــــ
![]()
به حرمت کدام دل... نمی دانم... فقط می دانم... بارانــــــــــــــ.... صدای پای خداستـــــــــ...
یک نفـــــــــــــربه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: چهار شنبه 7 خرداد 1398
با تو ای تنهای مهربانــــــ یک نرم افزار خوب برای گذاشتن تصویر پس زمینه روی ویندوز7به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: چهار شنبه 7 خرداد 1398 این نرم افزار یک نرم افزار خوب برای گذاشتن تصویر پس زمینه در درایوهای ویندوز7 هستش
دانلوداین نرم افزار حجم کمی داره بهتون پیشنهاد میکنم دانلودش کنید. راهنمای استفاده: درBrowseآدرس فایلی که میخواهین عکس رو بزارین بنویسید. در Change background imageآدرس عکس رو بدهید.درکادر مربوط بهText Colorمیتونید رنگ نوشته های فولدر ها ی اون درایو رو عوض کنید و بعد تیک ها رو بزنید خود نرم افزار فایل رو میاره.نظر یادتون نره-برای اطلاعات بیشتر به این ادرس مراجعه کنیدhttp://neveshteha.ir/ مواظب خودت باش !!!به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: سه شنبه 6 خرداد 1398 عاشق که شدی مواظب خودت باش !!!
شب های باقیمانده ی عمرت...
به این سادگی ها صبح نخواهد شد عزیزم!!! تمنا می کنم خدا...به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: سه شنبه 6 خرداد 1398
آغوشت را امشب به من می دهی ؟ برایِ گفتن!چیزی ندارم اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . . تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . . می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دلم . . می شود بیایی ؟تــــمــــنــــا می کنم ![]() عشق واقعیبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: دو شنبه 5 خرداد 1398 پسری ک تو را دوست داشته باشد تنت را عریان نمی کند بانو.... بلکه لباس عروس بر تنت میکند... بفهم ,عشق اگر واقعا عشق بود,لذت آن بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود... اگر عشق واقعا عشق باشد همان دستانت را ک میگیرد حتی برای ی لحظه دیوانه ات میکند و از برق چشمانش مست میشوی احتیاج ب آغوشی و هم خوابی نیست ... خلاصه رفیق سرت را درد نیاورم اگر عشقت مردانگی داشته باشد از دوری یکدیگر هم لذت می برید چون مطمأن هستی جایت در میان قلبش ثابت و دست نخوردنی ست.... لازم نیست هر روز هفت قلم آرایش کنی ک مبادا خوشگلتراز تو, دلش را ببرد . . . خیالت تخت است که تو با همان قیافه و خود واقعی ات حاکم ذهن او هستی.... این مطمئن بودن از رابطه یعنی بالیدن به خود و افتخار کردن به سرنوشت ک ی مرد توی زندگی داری تا همیشه تکیه گاهته و یقین داری ک تنها انتخابش توی زندگی تو هستی و بس ... در نگاهت چیزیستبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ خدمت شروع شدبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398
خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو بی عکس نامزدش، بی عکس «آرزو»
شب های پادگان، سنگین و سرد بود آخـر خدا چرا؟... آخـر خدا چگو....
نه... نه نمی شود، فریاد زد: برقص... در خنده ی فـروغ، در اشک شاملو...
توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود "Your hair is black, Your eyes are blue"
« - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار این جا هـــوا پسه، اینجـــا نگـو نگـو»
یک نامــــه آمد و شد یک تــــراژدی این تیتر نامه بود: «شد آرزو عرو...
س» و ستاره ها چشمک نمی زدند انگار آسمــــان حالش گرفته بود
تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح با اشک در نگـــاه، با بغض در گلو
بالای بــــــرج رفت و ماشه را چکاند با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...» احتیاطبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 با احتیاط عاشق" شوید
مردانگی ات را...به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 مردانگی ات را...با شکستن دل دختری که دیوانه ی توستثابت نکن...مردانگی ات را با غرور بی اندازه اتبه دختری که عاشق توست ، ثابت نکنمردانگی ات رازمانی می توانی نشان دهی که...دختری با تمام تنهایی اشبه تو تکیه کندکه دختری با تکیه به غرور توبه قدرت تودر این دنیای پر از نامردی قدم بردارد زمانه ی تلخبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 دلم همیشه پر است از زمانه ی تلخ
که لحظه لحظه می دهدم یک نشانه ی تلخ
دلم همیشه پر است از غمی که می آید
شبیه بغض گلوگیر، در بهانه ی تلخ
تب و تباهی و حس قریب تنهایی
عجب ضیافت شومی در این شبانه ی تلخ“
چقدر حس بدی است حس تنهایی”
دوباره زمزمه ی زیر لب، ترانه ی تلخ
کبوتری که جدا مانده از جفتش
چگونه پر بزند رو به آشیانه ی تلخ؟
قلم به دست من هر شب به گریه می گوید:
چرا دوباره شروعِ شعرِ عاشقانه ی تلخ؟
تمام قصه همین بود: اینکه تو بروی
ومن به انتظار تو خیره، به بی کرانه ی تلخ
دلم گرفتهبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 دلم گرفته باتو هستم ای غریبهبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 باتو هستم ای غریبه، آشنایم میشوی؟ آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟ من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ... مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟ این روزگار بی خدا تا زنده است ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟ من که شاعر نیستم شکل غزل را میکشم رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟ ای غریبه با شکوه و دلخوشی همسرای خنده های باصفایم میشوی؟ بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
بگذربه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398
دختر و پسربه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 پســر : سـلـام عــزیـــزم، چطــورے؟
انتظاربه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 4 خرداد 1398 تو این دنیا داستان زیبابه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: شنبه 3 خرداد 1398 زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
آری… با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید دفتر عشقبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: شنبه 3 خرداد 1398
مجبوریبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: شنبه 3 خرداد 1398 بعضی وقتــــــــا مجبوری تو فضــــــــای بغضت بخنــــــــدی
دلــــت بگــیــره ولـــی دلــگــیــری نــکــنی... شــــــــاکی بشی ولی شکایت نکنــــــــی … خیلی چیــــــــزارو ببینی ولی ندیدش بگیــــــــری … خیلی هــــــــا دلتو بشکنن و تــــــــو فقط سکوت کنی... ![]() "" ســــ ــاده ...""به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 ![]()
"" خـــوشبختی ...""به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
خوشبختی داشتن کسی ست...
که بیشترازخود ، تو را بخواهد...
و بیشتر از تو...هیچ نخواهد..
اشکبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
وقتی یه دختر واسه یه پسر اشک میریزه یعنی واقعاً دوسش داره
اما وقتی ...
یه پسربرای یه دختر اشک بریزه
یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه
"" سکـــ ــوتــــ کــــ ـن ...""به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
بعضی وقتــــــــا مجبوری تو فضــــــــای بغضت بخنــــــــدی
دلــــت بگــیــره ولـــی دلــگــیــری نــکــنی... شــــــــاکی بشی ولی شکایت نکنــــــــی … خیلی چیــــــــزارو ببینی ولی ندیدش بگیــــــــری … خیلی هــــــــا دلتو بشکنن و تــــــــو فقط سکــــــــوت کنی... صادقانهبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
دیگر نمی گویم گشتم نبود نگرد نیست! صادقانه می گویم... گشتم بود اما... مال من نبود ...! كنار توبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
ومن لبخند می زنم آخر تو بگو مگر آرامش كنار تو دلیل هم می خواهد ؟!
باور کــن!به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 ![]()
آرزوبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
دیر رسیدنبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت
فهمیدم گاهی هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است
![]() " دلخوشی هابه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 یادت را از من نگیر... . بگذار منم مثل سهراب بگویم :. . " دلخوشی ها کم نیست " درد دارد...به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
![]() درد دارد... وقتـــی مـی رود ... ...و تـــو نمــی تـــوانـی بــه همــه ثـــابتــــ کنـــی هی تو …به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
![]()
♥آغــــوشــِ گـَــرم♥به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398
دلـــم ♥آغــــوشــِ گـَــرم♥ مــے خـــواهَــد
![]() حس خوببه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 حس خوبیه...
به خودت میای میبینی، به کسی که رهات کرده وبدجوربهت ظلم کرده.. دیگه نه نیازی داری.. نه احساسی............... ولی او... داره از بی توبودن میمیره.....
فقط برای خودمبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 فقط برای خودم هستم " مـــن...! " خودِ خودمـــــــــ ـ ـ ـ ... برای تو که صورتــ ـــهای رنگ شده را می پرستـــی حوالی من٬ توقفـــ ممنـــــــــوع استــــــ...
نمی دانمبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: جمعه 2 خرداد 1398 نمی دانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر فقط می دانم در آغوش منی بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی چي مي شد؟؟؟به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 28 ارديبهشت 1398 چي مي شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده، چرا که ما وقت نکرديم ديروز از او تشکر کنيم.
چي مي شد اگه خدا فردا ديگه ما را هدايت نمي کرد، چون امروز اطاعتش نکرديم.
چي مي شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود، چرا که ديروز قادر به درکش نبوديم.
چي مي شد که ديگه شکوفا شدن گلي را نمي ديديم، چرا که وقتي خدا بارون فرستاده بود گله کرديم و شکر نکرديم.
چي مي شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دريغ مي کرد، چرا که ما از محبت ورزيدن به ديگران دريغ کرديم.
چي مي شد اگه خدا در خانه اش را مي بست، چرا که ما در قلب هاي خود را بسته بوديم.
چي مي شد اگه خدا امروز به حرف هامون گوش نمي کرد، چون ديروز به دستوراتش خوب عمل نکرديم.
چي مي شد اگه خدا خواسته هايمان را بي پاسخ مي گذاشت، چون به يادش نبوديم.
واقعا چی میشد اگه خدا بنده هاش را فراموش میکرد؟؟؟؟؟؟؟؟
سنگ دلبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 28 ارديبهشت 1398
داشتم بر مي گشتم خونه، مسيرم جوريه که از وسط يه پارک... رد ميشم بعد ميرسم به ايستگاه اتوبوس، توي پارک که بودم يه زن خيلي جوون با چادر مشکي رنگ و رو رفته و لباس هاي کهنه يه پيرمرد رو که روي يه چشمش کاور سفيد رنگي بود همراه خودش راه ميبرد رسيد به من و گفت سلام! من فکر کردم الان ميخواد بگه من پول ميخوام که بابام رو ببرم دکتر و از اين حرفا اول خواستم برم بعد گفتم منکه عجله ندارم بذار واستم شايد کار ديگه اي داشته باشه منم همينطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم، گفت آقا من بايد بابام ( بعد پيرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکي نور آدرسش نوشته توي خيابان وليعصر، خيابان اسفندياري! گفتم خب؟! با يه لحن بغض آلود گفت خوب بلد نيستيم کجاست توي اين شهر خراب شده از هر کي هم مي پرسيم اصلا به حرفمون گوش نميده! (اشک تو چشماش جمع شده بود) بهش آدرس دادم و گفتم تو اين شهر خراب شده وقتي آدرس ميخواي بايد بي مقدمه بپرسي فلان جا کجاست. اگر سلام کني يا چيز ديگه بگي فکر ميکنن ميخواي ازشون پول بگيري! بعد از اينکه رفت گفتم چقدر سنگ دل شديم، چقدر بد شديم وچقدر زود قضاوت مي کنيم. خود من تا حالا به چند نفر همين جوري بي محلي کردم و راه خودمو رفتم، چون گفتم خوب معلومه ديگه پول ميخواد! طفلي زن بيچاره خيلي دلم براش سوخت که فقط به خاطر اينکه فقير بود و ظاهرش فقرش رو نشون ميداد، دلش رو شکسته بوديم... بعد گوش دنيا را با اين دروغ کر کرديم که ما اصالتا مردم نوع دوست و با فرهنگي هستيم و اينقدر اين دروغ را تکرار کرده ايم که خودمون والبته فقط خودمون باورمون شده. نمره ی کاملبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 28 ارديبهشت 1398 ﻣﻌﻠﻤﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺵ ﮔﻔﺖ: ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺧﺎﮎ ﻧﯿﺎﻭﺭﯼ، ﻧﻤﺮﻩﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ!
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ! ﺍﮔﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﺮﻩﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺩﻫﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ.
ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻌﻠﻢ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﯼ؟!
ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﮔﺎﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ! ﻭ ﻫﻤﺎﻥﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﯼ، ﺑﻬﺸﺖ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﻭ ﻧﻤﺮﻩﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ. دختر؟به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: پنج شنبه 25 ارديبهشت 1398 دختر باش! با حسای الکی که این روزا به عشق تعبیر می شه، |
آقای من امشب غزل تغییر کرده شعرم فضای تازه ای تصویر کرده شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست بین تمام قال ها آوای تو نیست دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان نیست زنها گرفتار اصول خاله بازی مردان پی راهی برای پول سازی در اولویت کسب و کار است و تجارت حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول این سینما هم که طرفدارش زیاد است بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد است یا "مش ماشالا" یا "وفا" یا "کیفر" و "آل" این تازه بحث سینما، منهای فوتبال هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر یک جمعه ی حساس و شهرآورد دیگر کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی! شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا ذهن من و امثال من درگیر اینها حالا تو اصلا جای من، با این مشقت وقت دعای ندبه می ماند برایت؟! جمعه که تعطیل است و دائم خواب ماندیم خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم! ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال! ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال مارا هوای نفسمان بیچاره کرده با هر گناهی بینمان افتاده پرده عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را لطفی کن و دستی بکش روی دل ما آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟ ولله در افکارمان جای تو خالی است! مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم! از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم آقا ببخشم جان تو! جان عمویت! شرمنده از روی توام، قربان رویت پایان شعرم را عوض کردم دوباره از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره «دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟» امّید وارم جمعه ی دیگر بیایی!
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تنهای مهربان فقط خدای مهربان و آدرس amirabbas313.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|